با گذشت زمان و فاصله گرفتن از روز های نخست نمایش فیلم ” والدراما ” که به کارگردانی آقای عباس امینی و تهیه کنندگی آقایان مجید برزگر و مسعود مهبد و نیز با نویسندگی خوب آقای حسین فرخزاد پا به عرصه ی نمایش گذارده است . این فیلم به مرور، مخاطبین خاص خود را یافته و مورد استقبالی روز افزون قرار گرفته است.
فضای فکری حاکم بر روانشناسی عمومی بینندگان فیلم های امروز سینمایی در کشور ما ، بیش از هرچیز بیانگر سلیقه و بضاعت تماشاگرفیلم در ایران است و در چنین شرایطی نه جای گله از کسی وجود دارد و نه می شود به کسی یا کسانی خرده گرفت که چرا از فیلم های بی محتوا و صرفا سرگرم کننده استقبال میکنید و چرا این استقبال را از فیلم هایی که حرفی برای گفتن دارند نمیکنید .
اما در همین میان ، روند افزایشی کسانی که برای دیدن فیلم خوب و انسان گرای ” والدراما ” به سینما مراجعه میکنند ، اتفاقی دلگرم کننده است و مبین این مسئله است که هنوز هم تعداد کسانی که بدنبال هنر متعهد هستند کم نیست . کما اینکه فرصت دادن به هنرمندان و سینما گران اندیشه ورز ، نه تنها موجب بلوغ فکری و فرهنگی در سطح جامعه می شود ، بلکه عادت دادن تماشگران به دیدن فیلم های خوب ، خود نقش مهمی در بالا بردن سطح سلیقه و انتظار بینندگان و در نهایت موجب تشویق دیگر هنرمندان به تولید آثار خوب می شود .
از طرفی دیگر تحریک کنشگران فرهنگی واجتماعی و تهیج آنان به دیدن فیلم های خوب ، ضمن در بر داشتن حس خوب رضایتمندی برای پدید آورندگان اثر ، با دشواری هایی نیز همراه است .
نکته سنجی ، موشکافی و تطبیق سخت گیرانه ی وقایع فیلم با واقعیات موجود جامعه ، از زمره مسائلی ست که بینندگان خاص بطور عام از آن برخوردارند و این ویژگی تنها بخشی از دشواری هایست که بوجود آورندگان فیلم های خوب بطور معمول با آن مواجه اند و به همین دلیل حتما از قبل ،خود را برای نقدها و چالشهای فکری جدی آماده می سازند .
اگر بخواهیم به ” والدراما ” باز گردیم و یکی از چالش های پیش رو در این فیلم را باز بینی کنیم ، این است که بینندگان این فیلم بطور عام کسانی هستند که یا خود،فعال اجتماعی بوده و در مواجهه با مسائل اجتماعی دارای دید و نگرش هستند و یا اینکه افرادی هستند که دغدغه ی انسانی واجتماعی دارند و براحتی از کنار مسائل نمی گذرند .
از این رو در نقد و بررسی فیلم ” والدراما ” ، بعضا ( ولو تعداد انگشت شمار ) به این پرسش بر میخوردیم که چگونه میشود که کودکی با شرایط و دشواریهای حاکم بر زندگی<کودک نقش اول داستان> ، بتواند خود را از هزارتوی این دشواریها برهاند و فیلم پایانی خوش داشته باشد ؟
واقعیت امر این است که این پرسش ، پرسشی بسیار سنجیده و واقع بینانه است و در وهله ی اول ، پاسخ به آن کار ساده ای نیست . اما اگر اندکی به روند فیلم دقت کنیم ، خواهیم دید که این پایان ، صرفا پایانی خوش نبوده و ما با ظرافت عملی مواجهیم ، که هوشمندانه ، پایانی دو وجهی و پارادوکسیکال را برای فیلم رقم زده است .
وجه اول و پیدای فیلم این است که کودک داستان ما پس از عبور از میان لایه های پر خطر و شکننده ی اجتماعی ، سرانجام در نقطه ای امید بخش و شیرین به پایان داستان می رسد .
اما بخش پنهان داستان که پیامی نهفته دارد ، این است که مناسبات و روابط پر آسیب محیط اجتماعی فیلم ، کودک ما را زود هنگام با واقعیات و چهره ی خشن محیط پیرامونی خود در گیر می سازد . تا آنجا که او در فرایند آگاهی زود هنگام قرار گرفته و حتی پیراهن خود را که نشانه ی علاقه ی بی پایان او به فوتبالیست محبوبش است و به تعبیری دیگر نماد تمام آرزوها و باور های پاک دوران کودکی اش بوده را به عنوان قنداقه ی کودکی دیگر استفاده نمی کند و سرانجام با تغییر چهره ی خود ، با دنیای زیبای کودکی خداحافظی میکند .
اگر اندکی تامل کنیم ، به خوبی در می یابیم که از نظر روانشناسی و روانشناسی اجتماعی ، این پایان میتواند چه پایان تلخی باشد .
جامعه ای که بخشی از کودکانش هرگز فرصت کودکی کردن نداشته اند ، زود هنگام بزرگ شده اند و حتی نتوانسته اند هیچ آرزویی را در سر بپرورانند .
قاسم حسنی
دوازدهم مرداد ماه نود و شش .