همیشه گفتهایم که حریم پرنیانگونهی کودکان، بسیار شکننده است و گواه این مدعا، ستمیست که در همهی مصیبتها و ناملایمات تاریخ بر کودکان رفته و همواره شاهد آن بودهایم که در همهی رخدادها و تلخکامیهای بشر از جمله وقوع جنگها، منازعات قومی و قبیلهای، ناپایداریهای سیاسی یا قحطیها و خشکسالیها، بیشترین صدمه متوجهی کودکان بوده است و این به آن دلیل است که کودکان به تنهایی قادر به دفاع از حریم شکنندهی خود نبوده و اگر جامعهی بزرگسالان، مسوولانه عمل نکرده و دوراندیشانه تمهیدات لازم برای صیانت از حقوق آنها را نیاندیشیده باشد در مواجهه با دشواریها در شرایطی کاملا بیدفاع قرار گرفته و زندگی آنها آماج تازیانههای سرنوشتی خواهد شد که خود در بهوجود آمدن آن هیج نقشی نداشتهاند.
کنش مردمی و پافشاری بر مطالباتی که امروز در شریان جامعهی ما جریان دارد، بیش از هر چیز نشانیست از شروع فصلی تازه در تاریخ تحولات اجتماعی ایران که عیار نوگرایی و تغییر نسلی در آن بسیار پررنگ است و اگر با اندکی تامل به مساله نگاه کنیم خواهیم دید که نسلی که امروز فریادگر این مطالبات است به لحاظ دامنهی سنی، خود بنیانگذار جامعهی فرداست و این ویژگی به تنهایی ضرورت تعمق بیشتر و بهرسمیت شناختن مختصات تاریخی، فکری و فرهنگی این رخداد و مواجههی مسوولانه با آن را چندین برابر میکند. ولی متاسفانه آنچه که این روزها شاهد آن هستیم، رفتاری کاملا متفاوت با آن چیزیست که لازمهی این شرایط است. برخورد قهرآمیز با کودکان و نوجوانانی پرشور که با چشماندازی نو و با امید به ساختن فردایی بهتر به خیابان آمدهاند، حتی اگر بتواند آنها را برای مدتی کوتاه به خانه بفرستد نه تنها پایانبخش این قضایا نبوده بلکه هرروزه بر عمق خواستههایشان میافزاید و ابعاد گستردهتری به آن میبخشد، چرا که همانگونه که اشاره شد این نسل، خود تمامی فرداست و اگر امروز پاسخ منطقی و قانعکنندهای در برابر مطالبات خود دریافت نکند در هر فرصتی سعی خواهد کرد، بهگونهای دیگر خود را ابراز کند و پردامنهتر مطالبات خود را پی بگیرد.
ازاینرو همهی کسانی که تصمیماتشان میتواند در این قضایا تاثیرگذار باشد، لازم است به این نکتهی مهم توجه داشته باشند که کودکان مهمترین بخش جامعه و امانتهای ارزشمند بشریت هستند و در مواجهه با آنان باید بهجای توسل بههرگونه زور و خشم و خشونت، صدایشان را بشنوند و همواره به خاطر داشته باشند که لحظهلحظهی زندگی هر کودک، حاصل رنجهای بیشماریست که پدر، مادر و جامعه برای رشد و بالندگی او متحمل شده است و هرگونه آسیبرسانی به او زخمی را بر جسم و جان جامعه وارد میکند که مرور زمان هرگز آن را التیام نخواهد بخشید.
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا
به برم میشکند…