کودکان کار در تهران آنقدر هستند که حتی دیگر هیچ کسی نمیتواند منکر آنها شود. آنها بر سر هر چهارراه در کنار خودروهای گرانقیمت خیابان تصویری ملموس از نابرابری را ترسیم میکنند. در یک بررسی اولیه میتوان مشاهده کرد که کودکان کار، از جمله کودکان بازمانده از تحصیل هستند که یا به خاطر مهاجر بودن (افغان) یا به خاطر نیاز مالی خانواده نتوانستهاند در سن کودکی در مدرسه حضور داشته باشند. بر همین مبنا فقر خانواده و فقدان حمایتهای دولتی برای اقشار ضعیف ایرانی و مهاجران از جمله کودکان افغان، یکی از زمینههای اصلی ورود کودکان به خیابان بهعنوان منبع معاش و درآمد را فراهم کرده است.بی شک هیچ کودک کاری علاقهمند نیست کودکی و رویاهای خود را در میان انبوهه دود های خیابان جستوجو کند. حال چرا پشت سر هم دم از فعالیتهای اجتماعی و مشارکتهای اجتماعی می زنیم؟ چرا خواهان آن هستیم تا افراد جامعه به حضور پررنگ در فعالیتهای داوطلبانه ترغیب شوند؟ چرا فعالیت در قالب سازمان های مردم نهاد لازمه پویایی یک جامعه است؟ نکند قرار است حرف از مسئولیت نهادهای دولتی در برابر مشکلات کودکان نزنیم؟ دولت مسئول است سهم خودش را در این باره پرداخت کند و ما به عنوان هر شهروندی موظف هستیم نقش خود را یا به صورت کمکهای نقدی یا به صورت فعالیتهای داوطلبانه ایفا کنیم اما این تمامی ماجرا نیست. حضور ما در فعالیتهای داوطلبانه تنها به کاهش پیامدهای منفی موجود که ناشی از آسیبهای مختلف است؛ منتهی نمیشود. نکته دارای اهمیت و قابل تامل این است که حضور افراد جامعه در بطن مسائل اجتماعی، زیستمحیطی و غیره، از یکسو میتواند به کاهش آسیبهای موجود در این ابعاد کمک کند و ازسویی دیگر میتواند بر تعیین خط مشی ها و نحوه برنامهریزیها درخصوص مسأله موجود، اثرگذار باشد و این همان قدرت بیبدیلی است که در پرتو انجام فعالیتهای داوطلبانه آن هم به صورت هدفمند و در قالب سازمانهای غیردولتی نباید از خاطر برد. مشارکتهای اجتماعی و حضور در بطن جامعه میتواند ما را نسبت به مسائل و آسیبهای موجود آگاه کند. در شرایطی که خود ما دغدغه جامعهیمان را داشته باشیم، آن وقت است میتوانیم از دولت و نهادهای دولتی و مسئولان بخواهیم تا با سیاستگذاریهای مناسب شرایط جامعه را از وضع موجود به وضع مطلوب سوق دهند. اگر ما بخواهیم دست روی دست بگذاریم، اگر ما آگاهی خود را ارتقا نبخشیم، اگر شرایط جامعه برایمان مهم نباشد، یک شهروند مطالبهگر نخواهیم بود. اگر در میانگین فضای ذهنی افراد جامعه، حل آسیبها و مشکلات جایی نداشته باشد، اگر ما نسبت به مسائل مختلف بیتفاوت عمل کنیم، آن وقت است که قوانین و سیاستگذاریها نیز سمت و سوی دیگری خواهد گرفت. طبیعتا حضور ما، تلاشهای ما و انتشار دغدغههایمان میتواند ما را به شرایط مطلوب نزدیکتر کند. فکر میکنم حالا دیگر وقت همدل بودن است. اعتماد ما و سازمانهای مردمنهاد به حسننیت فعالان دولتی و اعتماد آنها به حسننیت ما. حالا وقت آن رسیده است که در فضای گفتوگو قرار بگیریم. اگر ما مدعی هستیم که شرایط جامعه و مسائل و آسیبهای آن را میشناسیم، این موارد را منتشر کنیم و دراختیار برنامهریزان قرار دهیم. اگر آنها مدعیاند که بر مسند قانونگذاری قرار دارند، حرفهای فعالان مدنی را بشنوند و با مشورت آنها سعی در حل مسائل کنند. حالا دیگر باید باهم همدل و همسو باشیم…به قلم صادق عبدیشماره حساب انجمن حمایت از کودکان کار :بانک سپه – 5892101126007471به کانال انجمن حمایت از کودکان کار در تلگرام بپیوندید:telegram.me/apcl_org_ir